حجارۀ مشویه. آهک زنده. کلس. جیر. نوره. ابن البیطار گوید: حجاره مشویه، هو الجیر، غیر المطفاءو هو الکلس -انتهی. و صاحب اختیارات بدیعی گوید کلس است. رجوع به کلس شود
حجارۀ مشویه. آهک زنده. کلس. جیر. نوره. ابن البیطار گوید: حجاره مشویه، هو الجیر، غیر المطفاءو هو الکلس -انتهی. و صاحب اختیارات بدیعی گوید کلس است. رجوع به کلس شود
حکیم مؤمن گوید: بنون بعد از میم و قبل از فا، سنگی است که از نواحی مصر آرند شبیه بسنگ ریزه و ابلق از الوان مختلفه، طلای سائیدۀ او با آب باعث بی حسی عضو میگردد -انتهی. داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: قیل انه کالزیتون حجماً و انه یوجد بمنف من اعمال الجیزه اذا طلی به العضو ذهب حسه فلایشعر بالقطع -انتهی. و در مفردات ابن البیطار آمده است: قال دیسقوریدوس: هو حجر یوجد بمصر بالمدینه التی یقال لها منف (منفیس) و هو فی عظم حصاه و فی الحجر الواحد منه الوان مختلفه و قد یقال انه اذا سحق هذاالحجر و بل و لطخ به علی الاعضاء التی یحتاج الی قطعها و کیها منع من الوجع بابطاله الحس
حکیم مؤمن گوید: بنون بعد از میم و قبل از فا، سنگی است که از نواحی مصر آرند شبیه بسنگ ریزه و ابلق از الوان مختلفه، طلای سائیدۀ او با آب باعث بی حسی عضو میگردد -انتهی. داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: قیل انه کالزیتون حجماً و انه یوجد بمنف من اعمال الجیزه اذا طلی به العضو ذهب حسه فلایشعر بالقطع -انتهی. و در مفردات ابن البیطار آمده است: قال دیسقوریدوس: هو حجر یوجد بمصر بالمدینه التی یقال لها منف (منفیس) و هو فی عظم حصاه و فی الحجر الواحد منه الوان مختلفه و قد یقال انه اذا سحق هذاالحجر و بل و لطخ به علی الاعضاء التی یحتاج الی قطعها و کیها منع من الوجع بابطاله الحس
حجر طرار. حجر شطف. سنگ متورق. سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و از نواحی مغرب خیزد و در شکل شبیه بسرنج، در قوه قریب بشادنج و اندک از او ضعیفتر و با شیر دختران جهت قروح عمیقۀ چشم و التیام طبقۀ قرنیه و برآمدگی حدقه و خشونت اجفان بهتر از حجر لبنی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: سنگی است که بلون زرد بود، از بلاد مغرب خیزد و بهترین آن بود که زعفرانی رنگ بود و زود ریزنده شود و شکافته و تو در تو بود و قوه آن مانند شادنه بود. اندک ضعیف ترو حجراللبنی و مشقق و عسلی در قوه مانند یکدیگرند، اما عسلی را در وی حرارتی هست که در ایشان نیست و حجر مشقق چون بر شیر زنان بسایند و در چشم کشند ریش چشم زایل گرداند و خشونت و سوزش چشم، و بهترین مداواه این زخمهاست که گفته شد و ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسه هذا الحجر یکون مما یلی المغرب من البلاد التی یقال لها ایبریا و اجوده ما کان الی لون الزعفران و کان سریع التفتت و التشقق اذا قیس الی غیره من جنسه و قد یشبه الاترنج فی ترکیب اجزائه و اتصال شظایاه بعضها ببعض و قوه هذا الحجر شبیهه بقوه الشادنج الا انها اضعف منها و اذا دیف بلبن امراءه ملأ القروح العمیقه العارضه فی العین و یعمل عملاً قویاً اذا عولج به انحراف العین و فتوها و الخشونه العارضه فیها و فی الجفون. (قال) جالینوس فی التاسعه قوه هذا الحجر المشقق قوه الشادنه الا انها اضعف منه و بعده الحجر المعروف باللبنی فاما الحجر المعروف بالعسلی ففیه حراره موجوده و کل واحد من هذه الحجاره بعید عن قوه الشادنه قلیلاً و هی تقع فی ادویه العین کما تقع الشادنه الا انها الین من الشادنه فی کل وقت و فی کل موضع للادویه اللینه انفع فی الاعضاء التی تحدث فیها الاورام الحاره مادامت الاورام فی حد الحدوث و السکون و لکنها تضعف عن شفائها و ازالتها جمله
حجر طرار. حجر شطف. سنگ متورق. سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و از نواحی مغرب خیزد و در شکل شبیه بسرنج، در قوه قریب بشادنج و اندک از او ضعیفتر و با شیر دختران جهت قروح عمیقۀ چشم و التیام طبقۀ قرنیه و برآمدگی حدقه و خشونت اجفان بهتر از حجر لبنی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: سنگی است که بلون زرد بود، از بلاد مغرب خیزد و بهترین آن بود که زعفرانی رنگ بود و زود ریزنده شود و شکافته و تو در تو بود و قوه آن مانند شادنه بود. اندک ضعیف ترو حجراللبنی و مشقق و عسلی در قوه مانند یکدیگرند، اما عسلی را در وی حرارتی هست که در ایشان نیست و حجر مشقق چون بر شیر زنان بسایند و در چشم کشند ریش چشم زایل گرداند و خشونت و سوزش چشم، و بهترین مداواه این زخمهاست که گفته شد و ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسه هذا الحجر یکون مما یلی المغرب من البلاد التی یقال لها ایبریا و اجوده ما کان الی لون الزعفران و کان سریع التفتت و التشقق اذا قیس الی غیره من جنسه و قد یشبه الاترنج فی ترکیب اجزائه و اتصال شظایاه بعضها ببعض و قوه هذا الحجر شبیهه بقوه الشادنج الا انها اضعف منها و اذا دیف بلبن امراءه ملأ القروح العمیقه العارضه فی العین و یعمل عملاً قویاً اذا عولج به انحراف العین و فتوها و الخشونه العارضه فیها و فی الجفون. (قال) جالینوس فی التاسعه قوه هذا الحجر المشقق قوه الشادنه الا انها اضعف منه و بعده الحجر المعروف باللبنی فاما الحجر المعروف بالعسلی ففیه حراره موجوده و کل واحد من هذه الحجاره بعید عن قوه الشادنه قلیلاً و هی تقع فی ادویه العین کما تقع الشادنه الا انها الین من الشادنه فی کل وقت و فی کل موضع للادویه اللینه انفع فی الاعضاء التی تحدث فیها الاورام الحاره مادامت الاورام فی حد الحدوث و السکون و لکنها تضعف عن شفائها و ازالتها جمله
ابوموسی او را در ذیل یادکرده و از طریق ترمذی از حکم بن حجل از حجر عدوی روایتی از پیغمبر آورده است، پس صحابی است. ولیکن این اشتباه است و ترمذی گوید: حجر عدوی از علی از پیغمبر روایت کرده، پس صحابی نیست. (الاصابه ج 2 ص 77 قسم 4). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد.
ابوموسی او را در ذیل یادکرده و از طریق ترمذی از حکم بن حجل از حجر عدوی روایتی از پیغمبر آورده است، پس صحابی است. ولیکن این اشتباه است و ترمذی گوید: حجر عدوی از علی از پیغمبر روایت کرده، پس صحابی نیست. (الاصابه ج 2 ص 77 قسم 4). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد.